محمد ارمیامحمد ارمیا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره

ارمیای پاییزی من

دندون هفتم 7.

سلام پسر غرغروی خودم اول فرارسیدن ایام سوگواری شهادت امام حسین و یارانش رو تسلیت میگم.امیدوارم مردانگی . غیرت .شجاعت. ازادی خواهی و عدالت خواهی ان حضرت سرلوحه ی زنگیمون قراربگیره و بهش عمل کنیم.نه تنها به اندازه ی شعار بلکه واقعا انسان باشیم و با انسانیت زندگی کنیم.   خب پسر عزیزم از این روزات و بیرون اومدن دندون هفتم و دردسراش بگم که چقدررررررر اذیت شدی  و بهمون سخت گذشت و هنوز اثراتش بجا مونده.چه شبهایی که از خواب بیدار شدی و بی تابی و گریه های تمام نشدنی کردی.بابایی رو بی خواب کردی و من رو کلافه و خسته از اینکه هیچ جوری اروم نمیشدی.چه روزایی که بخاطر بیرون اومدن اون دندون پیش پایینی غذا نخوردی و فقط نق نق ک...
30 آبان 1391

ارمیای یکسال و 9 روزه درچه حاله!

سلام شاه پسر من ارمیا گلی از بعدتولدت تا حالا پسر خوبی بودی و کلی شیطنت کردی.چهارشنبه ١٧ ابان هم واکسن شدی که فقط همون لحظه خیلی گریه کردی و بی قراری تا قبل از اینکه امپول بخوری از گریه ریسه رفته بودی!بماند که تا نوبتمون بشه چقدر اتیش سوزوندی و هی از ابتدا تا انتهای سالن رو چند بار رفتی و برگشتی.تو اتاق ها هم سرک میکشیدی فضول خان.یکشنبه دو روز بعد تولدت رفتیم برای کنترل که وزنت ٨٦٠٠ بود چون لباست خیلی بود در اصل ٨٢٠٠ بودی.نسبت به ماه های قبل حدود یه کیلو بالا رفته بودی.قدت هم ٧٢ .درکل طبق نمودار رشدت خوبی و هیچ مشکلی نداری و رشدت خوبه.خدارو شکر وقتی متصدی اینو گفت خوشحال شدم! غذا هم هی کم و بیش میخوری ولی فعالیت و راه رفتنت اصلا ک...
20 آبان 1391

عکسای تولد ارمیا 1

سلام نفسم امروز باید یه چندتا عکس از تولد دوم رو بزارم تا رم دوربین که مشکل داره رو درست کنم و بعد عکس تولد اول رو هم بزارم.                                       زیاد حسی برای تزیین نبود این چندتا بادکنک هم برای خالی نبود فضا گذاشتیم   شاهکار خاله جون زهره                         ...
16 آبان 1391

دو تا تولدهای ارمیا گلی

سلام عزیز دلم خوشگل من تولد امسالت  دو قسمته بود یکی خونه ی خودمون و یکی هم خونه ی مادر جون اینا. اپیزود اول مکان خونه ی خودمون  و زمان:٥شنبه ١١ ابان ٩١ به صرف شام شام:پلوی زعفرانی با مرغ و سبزیجات شکم پری. سالاد فصل.انواع تر شیجات به همرا دوغ و نوشابه و ماست. اون روز من کلی کار داشتم ولی تو اصلا همکاری نمیکردی و تا ساعت ١١ نتونستم حتی رختخواب رو جمع کنم چون هی نق میزدی و دنبالم بودی نمیزاشتی تکون بخورم.بلاخره عزیزجون اومد بالا و بردت پایین و خوابت میومد همونجا خوابیدی.ومن هم مشغول رسیدگی به کارام شدم تا ساعت ١٢.٥ که برگشتی و دوباره تو دست و پام بودی که دیدم نمیشه زنگ زدم ایدا دو ارزو اومدن ت نگه ت داشته باشن.بلاخره تا سا...
14 آبان 1391

تولدت مبارک

         تولدت مبارک.تفلدت مبارک.......هپی برس دی تو یوووووووووو!!!!!!!!!!!هوراااااااااااااااااااااااااااااا ای ارزوی دیروز و امید فردای من    خوشحالم ,خوشحالم که بزرگ شدی یک ساله شدی و هستی.من این بودنت رو دوست دارم .بودنت یه روز ارزوی و رویای من بود که کودکی رو شیر بدم شبها چند بار برای شیر دادنش بیدار بشم .که همیشه مراقبش باشم بوی تنش ارامش بخش من باشه.وچه خوب که امدی و امید و انگیزه ی من برای زندگی شدی.خدایا ممنونم و هزاران سپاس تورا که منو قابل دونستی و این فرشته ی نازنین رو به من دادی.چه نعمت خوب و شییرینی! چه مائده ی اسمانی دلچسبی! ولی عزیزم دلم تنگه,دلتنگه اون روزای اول و اون ن...
10 آبان 1391

ماه دوازدهم

    سلام نانازم پسر عزیزم میخوام چند روز قبل از فرارسیدن اولین سالروز تولدت از توانایی ها دلبری ها شیطنت هات بگم.از اینکه دست زدن رو خوب یاد گرفتی و تا میگیم ارمیا دست بزن و یا خودمون دست میزنیم مارو همراهی میکنی.دیشب داشتم سریال عمر گل لاله رو میدیدم که یه صحنه همگی دست میزدن گوشت پخته شده ای که تو دستت بود رو انداختی و با فیلم همراه شدی بعداز اون تا اونا تشویق میکردن تو هم همراهی شون میکردی. بابای کردن رو هم بلاخره بلد شدی و موقع خداحافظی و یا اینکه متوجه شی یکی میخواد بره بیرون تو هم میخوای باهاش بری و رو به ما بابای میکنی. از بس دوست داری بازی کنی و راه بری اصلا وقتی برای غذا خوردن نداری برا همین بیشتر سرپا غذا میخوری...
9 آبان 1391

عذرخواهی

سلام پسر نازم عزیزم یه عذرخواهی بزرگ باید ازت بکنم چون در کمال شرمنده گی باید بگم که تولد کنسل شد.خیییییییییییییلی دم میخواست اولین سالگرد باهم بودنمان را یه جشن خودمونی و خوشگل برات بگیرم.حتی تم انتخاب کردم و ریسه و کارت تولد و تشکر کلاه و این چیزارو دادم طراحی کردن ولی یه سری مسائلی پیشاومده که من مجبور شدم قید تولد رو بزنم و تا چند روز خیلی ناراحت بودم.یه جورایی سر ذوقم خورده بود ولی هیچ کاریش نمیشه کرد جز اینکه به یه تولد کوچک و بدون تم و این چیزا بسنده کنیم تا سال بعد که ایشالله به سلامتی بزرگتر هم میشی و یه جشن بگیریم.شاید بگی مامانی نقد و ول کنم نسیه رو بگیرم .شمنده نانام حق داری هرچی بگی ولی این مورد دست من نیست و من بیشتر ذوق و شو...
4 آبان 1391
1